〤 حسـِــ قــَـشـَـنـــگـِــ مـَــنــــ 〤

كودك نجوا كرد: خدایا با من حرف بزن،

 

مرغ دریایی آواز خواند،

 

كودك نشنید.

 

پس كودك فریاد زد خدایا با من حرف بزن!

 

رعد در آسمان پیچید

 

ولی كودك گوش نداد،

 

كودك نگاهی به اطراف كرد و گفت خدایا بگذار ببینمت،

 

ستاره ای درخشید

 

ولی كودك توجهی نكرد،

 

فریاد زد خدایا به من معجزه ای نشان بده

 

و یك زندگی متولد شد

 

ولی كودك نفهمید!

 

با ناامیدی گریست:خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی،

 

بنابراین خدا پایین آمد و كودك را لمس كرد…

ولی كودك پروانه را كنار زد و رفت…..

تاريخ پنج شنبه 30 / 10 / 1389برچسب:,سـاعت 11:46 قبل از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

MiSs-A