〤 حسـِــ قــَـشـَـنـــگـِــ مـَــنــــ 〤

زمـیــن بــه مـرد بــودنــت نــیــاز داره ،مــرد بــاش

مــردونـــه حــرفـــ بـــزن ...

مـــردونـه بخـــند ...

مـــردونـه عــشـــق بــورز .

مـــردونــه گـریــه کــن ،

مـــردونـــه بــبــخــش ...

مــرد بـاش ، نـه فـــقــط بــاجســمــت ،

بــانـگــاهت، بــا احساست بــا آغـوشت

مــردبـــآش و هــیــچـــوقـــت نــآمـــردی نــکـــن...

مـــخــصـوصــآ بـــرای کســی کــه بـــه

مـــردونـِـگـیـت تـــکـیــه کــرده و بــاورت کــــرده

مــــَـــرد بــــــآشــــ

 

 

 

+مرد من . . .

تاريخ سه شنبه 15 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 1:12 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

تو را من یاد میدارم


"همه هنگام"


نه چون نیما که می گوید


"شباهنگام"

 

 

+ همیشه به یادت هستم

و

دوستت دارم . . .

 

+یاد تو حس قشنگی است که دردل دارم،
چه تو باشی، چه نباشی
" نگهش میدارم " . . .

 

 

تاريخ سه شنبه 15 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 11:18 قبل از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

پيامبر صلى الله عليه و آله:

اِنَّ لِكُلِّ امرِىٍ ء رِزقا هُوَ يَتيهِ لا مَحالَةَ فَمَن رَضىَ بِهِ بورِكَ لَهُ فيهِ وَ وَسِعَهُ وَ مَن لَم يَرضَ بِهِ لَم يُبارَكَ لَهُ فيهِ وَ لَم يَسَعهُ اِنَّ الرِّزقَ لَيَطلُبُ الرَّجُلَ كَما يَطلُبُهُ اَجَلُهُ؛


هر كس روزى اى دارد كه حتما به او خواهد رسيد. پس هر كس به آن راضى شود، برايش پُر بركت خواهد شد و او را بس خواهد بود و هر كس به آن راضى نباشد، نه بركت خواهد يافت و نه او را بس خواهد بود. روزى در پى انسان است، آن گونه كه اجلش در پى اوست.

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ یک شنبه 13 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 10:8 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

باران باشد تو باشی   

 

 و یک خیابان بی انتها    

آنگاه به دنیا میگویم خداحافظ   . . .

 


+ دلمان خواست . . .

یک پیاده روی دو نفره . . .

+ اگه برفم باشه که چه بهتر . . .

یهنی میشه خداجون؟؟؟؟

تاريخ یک شنبه 13 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 11:58 قبل از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

کاش نامت را با خط بریل می نوشتند!

صدا کردنت کافی نیست . . .


شکوه نام تو را باید لمس کرد . . .

 


 

+ چقدر دلم تنگه برای شما . . .

 

 

 

تاريخ یک شنبه 13 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 11:31 قبل از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

.میــ آید میماند

تا آخرشــ ، برایــ همیشهــ

بند بند وجودتــــ میشود "او"

آغشتهــ یــ عطر بودنشــ میــ شویــ

فضایــ بودنت مملو از عطر نفســ هایشــ میشود

صدایشــ آرامتــــ میگند و دوریشــ دلتنگــــ

" بانویــ منــ " خطابتــــ میکند

" مرد رویاهایتــــ " میشود

میشویــ آرامــ جانشــ

میشود دار و ندارتــــ

خدا را شکر میکنیــ برایــ بودنشــ

 

 

 

+ اگه گفتی امروز چندمه؟؟؟؟ 

مبارک باشه . . .

 

 

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ پنج شنبه 12 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 4:15 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |


دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند

 فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم
كاش می شد پرواز كنم
پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...
كاش می شد
در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض كهن های گلویم را میفشارد
به گوشهایم پناه میبرم
كاش این بار هم كسی اشكهایم را نبیند

تو رنج های مرا می شناسی پدر
و خوابهایی
که در بیداری دیده ام را
باران که می بارد
رگها یم بوی خاک می دهند
پرده را بکش پدر
نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند....

 

 

+ تا آخر عمرم مدیونتم مامان . . .

تاريخ پنج شنبه 11 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 11:51 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

ای عزیز!

انسان آهسته آهسته عقب نشینی میکند

هیچ کس یکباره معتاد نمیشود

یکباره سقوط نمیکند

یکباره وانمیدهد

یکباره خسته نمیشود،رنگ عوض نمیکند،تبدیل نمیشود و از دست نمیرود

زندگی بسیارآهسته از شکل می افتد

و تکرارو خستگی بسار موذیانه و پاورچین رخنه میکند

باید بسیار هشیار باشیم و نخستین تلنگرهاراحتی قبل از آنکه ضربه فرودآید احساس کنیم

هرگز نباید روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم

قدم اول را اگر به سمت حذف چیزهای خوب برداریم شک مکن قدم های بعدی را شتابان تر برخواهیم داشت

ما باید تا آخرین روز زندگیمان که اینگونه به دشواری برپا نگهش داشته ایم تازه بمانیم

به خدا قسم که این حق ماست.

 

 

 چهل نامه ی کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی

 

 


+ تمام حرفای منو این اقای ابراهیمی گفته ...

درستم گفته ...

باید حواسمون باشه به خیلی چیزا ...

خیلی چیزا آروم آروم زندگی رو خراب میکنن و آرامش رو میگیرن . . .

+ امروز چقدر سخت بود !

الهی بمیرم که نبینم غمتو . . .

تاريخ شنبه 10 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 9:48 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

همیشـــه داشتــــن «بهتــــریـــن هــــا»

بـــــه انســـان غـــــرور خـــــاصــــی میــــــده!!

مغـــــــرور تـــرینــــم

چـــــون تــــ♥ــــو «بهتــــرینـــی» 

 

 

 

 

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ سه شنبه 8 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 2:49 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

دیر که جواب میدهی نگران می شوم ...!

 می گویند نگرانی ، عشق نیست !

چند روز که صدای خنده هایت را نمی شنوم دلتنگ می شوم ...!

می گویند دلتنگی ، عشق نیست !

به بودنت،به عاشقانه هایت عادت کرده ام ...!

می گویند عادت عشق نیست !

و من هنوز حیرانم از این همه که درگیرم با تو ...

که می گویند عشق نیست !

تو بگو عشق هست ؟ !

یا عشق نیست ؟ ! 

 

 

+ تو بگو ...

تاريخ یک شنبه 6 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 11:7 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

امشب باید کنار هم بودیم

نیستیم...

امشب بهترین شبِ دنیاس

امشب ُ باید با هم جشن میگرفتیم

تا خودِ صبح

با هم چشامونو میبستیم آرزو میکردیم

شمعای کیک ُ فوت میکردیم

قشگنترین تبریکار ُ میگفتم

بهترین آرزوهار ُ میکردی ...

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ یک شنبه 6 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 5:36 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

صــداي قلــب نـيست


صداي پـــاي تـــوست


کـه شـب‌ها در سينـــه‌ام
مــي‌دوي


کـافـــي‌ست کمـي خستــه شـــوي


کافـــي‌ست بــايستي … !

 

 

+  همیشه پاینده باشی عزیزدلم . . .

 

 

 

+ ارزش یک بودن را ، فقط هنگام نبودن ، می توان فهمید . . . !

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ پنج شنبه 5 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 10:7 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

این پست هیچ ربطی با تو نداره

من به مادر آقاهیم میخام تبریک بگم

در آینده ای خیلی نزدیک در 21 سال پیش . . .

یه گل پسر خوجل اومده  . . .




قدم نو رسیده مبارک مامانی . . .

 

 

+ الهی قربونش برم چه قشنگ خوابیده . . .

 

 

تاريخ پنج شنبه 5 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 7:22 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

در مسیرِ باد بایست


عاشقانه‌هام را


سِپُرده‌اَم بیاورد....

+   وقتی خدارو شکر میکنم انرژی میگیرم . . .

+ دلم یه نیمکت میخواد و من و تو

که شیوه ی سیب خورد کردن رو بهت یاد بدم

یادته؟؟


+ 3 روز دیگه  . . .

 

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ جمعه 4 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 1:5 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

 

 

 



بانــو کـه صدایمـ میکنیــــ

تمام احساساتــــ دخترانه امـــ را

میپیچمـــ میانـــ پوششیـــ از عشقـــ

و میگذارمـــ میانـــ دستانـــ مردانه اتـــــ ...



 +   عاشق اونیم که:
می تونه منو بخندونه وقتـــــی
نمی خوام
حتی
لبخند بزنم...!!
 
+ نمیدونم چرا امشب هی پست میزارم
 

 

تاريخ شنبه 3 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 7:16 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

هرچقدر هم بگویی مردها فلان،
زن ها فلان.
تنهایی خوب است،
دنیا زشت است،
آخرش روزی قلبت

برای کسی تندتر می زند . . .

 

+   مخصوصا اگه زن باشی  . . .

+دوستم خیلی ناراحته!کاش میتونستم خوشحالش کنم . . .

حس کردم به هیچ دردی نمیخورم وقتی رو شونه هام گریه میکرد و نتونستم آرومش کنم!

+  رفتیم امامزاده . . .

+  نذر کردیم . . .

+  خدا کنه به آرامش برسه و تکلیفش روشن بشه. . .

تاريخ شنبه 3 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 6:51 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

همیـن که عـشـــق بـاشد


آن هـــم در حــــوالـــی ِ
تـــــو


هــر چقــدر هم که پـایــیــز بـاشد


بـهــاری ترین هــوا سهـم مـن است

 

 

 

+دوستت دارم . . .

+همین امروز گرمابخش قلب یك نفر شوید...

وجود فرشته ها را باور داشته باشید
و مطمئن باشید كه محبت شما به خودتان باز خواهد گشت...

تاريخ شنبه 3 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 6:38 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

 

 

من: من میخوام برگردم به کودکی!

 

نازی: نمی‏شه! کفشِ برگشت برامون کوچیکه!

 

من: پابرهنه نمی‏شه برگردم؟

 

نازی: پلِ برگشت، توان وزن ما رو نداره، برگشتن ممکن نیست!

 

من: برای گذشتن از ناممکن کی رو باید ببینیم؟

 

نازی: رؤیا رو!

 

من: رؤیا رو کجا زیارت بکنم؟

 

نازی: در عالم خواب!

 

من: خواب به چشمام نمی آد!

 

نازی: بشمار، تا سی بشمار، یک و دو...

 

 

 

 

 

+شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم . . .

 

 

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ شنبه 3 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 2:9 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |



چقدر پر می کشد دلم 

به هوای تو

انگار تمام پرنده های جهان

در قلبم آشیانه کرده اند!!!

 

 

 

+ انگشتان من چه به انگشتان تو میا آیند . . .

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ چهار شنبه 2 / 11 / 1391برچسب:,سـاعت 1:31 بعد از ظهر نويسنده 〤 صـــنــَــمـــ| |

MiSs-A