〤 حسـِــ قــَـشـَـنـــگـِــ مـَــنــــ 〤
فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام تو رنج های مرا می شناسی پدر + تا آخر عمرم مدیونتم مامان . . .
نظرات شما عزیزان:
دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند
دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم
كاش می شد پرواز كنم
پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...
كاش می شد
در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض كهن های گلویم را میفشارد
به گوشهایم پناه میبرم
كاش این بار هم كسی اشكهایم را نبیند
و خوابهایی
که در بیداری دیده ام را
باران که می بارد
رگها یم بوی خاک می دهند
پرده را بکش پدر
نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند....
: