دلتنگی

〤 حسـِــ قــَـشـَـنـــگـِــ مـَــنــــ 〤


دلم گرفته به اندازه وسعت تمام دلتنگی های عالم
شیشه قلبم آنقدر نازك شده كه با كو چكترین تلنگری میشكند
دلم می خواهد فر یاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم كه عمق دردم را در فریاد منعكس كند

 فریادی در اوج سكوت كه همیشه برای خودم سر داده ام
دلم به درد می اید وقتی سر نوشت را به نظاره مینشینم
كاش می شد پرواز كنم
پروازی بی انتها تا رسیدن به ابدییت...
كاش می شد
در میان هجوم بی رحمانه درد خودم را پیدا كنم
نفرین به بودن وقتی با درد همراه است
بغض كهن های گلویم را میفشارد
به گوشهایم پناه میبرم
كاش این بار هم كسی اشكهایم را نبیند

تو رنج های مرا می شناسی پدر
و خوابهایی
که در بیداری دیده ام را
باران که می بارد
رگها یم بوی خاک می دهند
پرده را بکش پدر
نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند....

 

 

+ تا آخر عمرم مدیونتم مامان . . .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






: <-TagName->
پنج شنبه 11 / 11 / 1391برچسب:, 11:51 بعد از ظهر 〤 صـــنــَــمـــ| |